هیچ کس تنهاییم را حس نکرد...

حرفهای دلم میگویم تا سخنی از دل بشنوم

هیچ کس تنهاییم را حس نکرد...

حرفهای دلم میگویم تا سخنی از دل بشنوم

پایان ماجرا

سلام.

دوباره برگشتم با کلی حرف که نمیدونم چطور بگمشون.خلاصه ش میکنم:

اون پسر که بهم ابراز عشق کرد .من تمام تلاشم این بود که منصرفش کنم.از اول هم همین حرف و زدم .اما اون بهم زنگ زدو گفت که شلوغش کردم.گفت اونقدرهام عاشق نبوده و این بیشتر یه بازی بوده.خیلی جا خوردم.گفتم خوبه که احساسم درگیرت نشد و گفتم همه تلاشم منصرف کردنت بود .اما گفت تو آتشت تند تر از من بودو تو منو دوست داشتی.خیلی جالب بود.احساس خرد شدن داشتم.اما دوستم میگه جون جواب رد شنیده کم آورده و اینارو میگه.درسته؟

نمیدونم.خودش بازیو شروع کرد و خودشم تمام کرد و من موندم با یه احساس بد در موردش و حالا باید هر روز ببینمشو حرفهاش یادم بیاد.من تصمیم گرفتم بذارم هرجور راحته فکر کنه.من که پیش خودم حقیقتو میدونم.میدونم که اونم میدونه .تصمیم دارم برخوردم باهاش مثه قبل خوب باشه فقط اجازه نمیدم حتا ذره ای بهم نزدیک بشه و کلامی حرف بزنه.چون ازش متنفرم.اما بهش نمیگم همیشه از این ناراحت بود که چرا من نسبت بهش بیتفاوتم.نه دوسش دارمو نه بدم میاد ازش .به قول خودش بیتفاوتی بدتره و حالاست که من باید بیتفاوفی رو نشونش بدم.

کسی که بهم میگفت باهام آرامش میگیره حضورم بهش آرامش میده.کسی که واسه اسمم شعر میگفت اینطوری از آب در اومد.من بهش گفتم ارزش شعر گفتنو حرفهای قشنگ زدن بیشتر از ایناس که واسه هر رابطه ای به کارش ببری.دلم واسه این همه دست و پا زدنم میسوزه که سعی داشتم منو فراموش کنه و درگیر نشه.که دلم واسش میسوخت عاشق کسی شده که احساسی بهش نداره.چقدر نفهم بودم.

دیگه نمیتونم به هر پسری اعتمادکنم.به هیچ پسری.حالا دیگه پویا واسم یه آدم کاملن عادیه.دیگه حوصله زیر نظر داشتن مسافرو ندارم.که شاید یه روز یه کاری کنه.خسته شدم از انتظار اونم واسه آدمای بی ارزش.دیگه چطور میشه به یه پسر اعتماد کنم.؟اون دیوونه بود توی این رابطه به چی میخواست برسه.حتا دستش بهم نخورد و حتا کلام عاشقانه ای ازم نشنید.

از من کینه ای نداشت که ایتطور تلافی کنه.یه ارتباط کاملن با احترام داشتیم.پس دردش چی بود؟نمیفهمم.آخه چرا باید برگرده بگه تو عاشق من شدی؟کمبود داشت شاید.هرچه بود خداروشکر تمام شد.و دیگه ادامه پیدا نمیکنه هرچند مجبورم هر روز بینمش.

 

ناراحت نیستم.نمیدونم چرا جایی که باید از نارو خوردن فریاد بکشم کاملن آروم میشینم.شاید واسه این که انقدر دیدم که برام عادی شده.شایدم چون طرفم ارزش این همه ناراحتی منو نداره.اما دلشوره دام.واسه ارتباطاط بعدی میترسم.چه با این شخص چه با بقیه .

ای خدا چرا من اینقدر بدبختم؟

 

نظرات 8 + ارسال نظر
سحر جمعه 16 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:54 ب.ظ http://saharweb.blogspot.com/

سلام ... وقتی که فکر می کنیم به پایان ماجرا رسیدیم در اصل در آغاز ماجرائیم و خود نمی دانیم! بی ربط که نبود؟ زندگی خودش مثل جوی آبی زلال خودش می دانه کجا داره میره و زیاد به خوشحال و ناراحت شدن های ما کاری نداره... موفق باشی

نقطه نویس ۱۷ ساله از تهران جمعه 16 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 04:20 ب.ظ http://www.noghtenevis.blogsky.com

چی بگم؟!
.
.
.
یادته قبلا چی گفتم؟
...
امضا: نقطه نویس ۱۷ ساله از تهران

علی اکبر جمعه 16 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 09:35 ب.ظ

سلام
بالاخره رفاقتهای امروزی با یک نگاه شروع میشه با پشت کردن به گذشته ها و خاطرات خوب تمام .
موفق باشی
پیش منم بیا

شکوفه شنبه 17 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:14 ب.ظ http://irandokht9.blogfa.com

من به شکرانه ی آن دوست
شدم مرغ سحرگاه
که در این حال بگریم و در این حال بخوانم
"من همانم که از آنم..."

دوست عزیز سلام . از دیدن وبللاگت خوشحال شدم
انشالا در تمامی مراحل زندگیت موفق باشی.
نوشته ها ی زیبات رو در اولین فرصت می خونم و نظرمو می دم
به وبلاگ من هم سر بزن... مطمئنا خوشت می آد.... البته انشالا که خوشت بیاد.. بیشتر سعی می کنم در مورد واقعیت هایی که تو زندگی باهاش مواجه هستیم مطلب بنویسم
اگر خواستی منو با اسم"عاشق صادق" لینک کن.
شادی و سربلندی رو برای همه ی جوون های دنیا آرزو می کنم
شکوفه
www.irandokht9.blogfa.com

حسرت پرواز جمعه 30 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:24 ب.ظ http://www.hasrate-parvaaz.blogsky.com

سلام دوست گلم.
امیدوارم شاد و سرحال باشی...
وبلاگم به مناسبت یلدا آپ شد...
منتظرت هستم...
عیدتون مبارک. یلدای شادی داشته باشید...

سعید شنبه 1 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:19 ب.ظ http://saeedmasterhidelove.blogfa.com

سلام .

یه چیزی بگم ؟!!!!!
توی این دنیای خراب شده هیچ کس تنهایی کس دیگرو حس نمی کنه و تلاشی هم برای حس کردنش انجام نمیده .
نمیدونم ؛ شاید همه مشکلات خاص خودشونو دارن و حال و حوصله ای برای گوش دادن و درک کردن حرف دیگران ندارن.
شاید درخواست ما غیر معقوله ، شاید !!!
ولی من ساده ، تا الان به حرف همه گوش کردم و تا جایی که تونستم همدردی کردم . نه این که لق لق زبون باشه ، نه
پس من اشتباه میکنم !!!!!!!
معذرت می خوام که سرت رو به درد آوردم ، خودت نوشته بودی " حرف های دلم را میگویم تا سخنی از دل بشنوم "
اینم حرف های دل من بود .
چیه ؟!! دلم خیلی حرف میزنه ؟!!!!!!!
یا علی.

[ بدون نام ] یکشنبه 23 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:45 ق.ظ

salam man etefaghi dar jostojoye Google siteto didam . matne "baraye kasi ke nemidanam kist " "برای کسی که نمیدانم کیست" ro khondan va hamchenin Poste akhareto . kamelan dar tanaghoooZz bodan va ehsas midonam to ke hamchin tavahomaty dari chera adaye ghediseharo dar miari .ghasdam tohin nist ama baram jalebe ke ya zibayi ke in gone dar bareye digaran va dost dashtanet maghrooori ya az bi kasi va tanhayi !!! be nazaram baraye inke enshat behtar beshe va type Farsio tamrin koni rahaye modeadedi hast ...



Chon gofte bodi ba man harf bezanid !!! man teshneye yek kalame az harfhaye shomam !!!! Post zadam . darzemn in Site yek Email nadare?!!!



Keep Cool

Ali

نمیدونم چی بگم.اینم یه نظره واسه خودش که جای فکر داره.بهرحال ممنون

بی کس چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:25 ب.ظ

عزیزم به این فکر کن چوم میگذرد غمی نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد