هیچ کس تنهاییم را حس نکرد...

حرفهای دلم میگویم تا سخنی از دل بشنوم

هیچ کس تنهاییم را حس نکرد...

حرفهای دلم میگویم تا سخنی از دل بشنوم

دوباره...

سلام بچه ها

زمان خیلی زیادیه که نیومدمو ننوشتم.انگار همه چیز یادم رفته.انگار دیگه حوصله ی نوشتن ندارم.اما کامنت هاتون عجیب دلگرمم کرد.حس کردم هنوزم بهتون نیاز دارم.حس کردم باید بنویسم.روزای عجیبی بهم گذشته.راستی عجیب و شیرین.اما این روزا اخیر خیلی بد آوردم.دوست دارم بنویسم اما...

منتظرم باشید.ممنونم ازتون

نظرات 4 + ارسال نظر
انصاری چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:48 ب.ظ http://http://www.adineh.blogsky.com/

سلام
زیبامی نویسید
به من هم سربزنید

... یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 05:56 ب.ظ http://www.best-friend.blogsky.com

سلام.عزیز دلم بیا و بنویس.گرچه من هم مثل تو دیگه حس و حال نوشتن ندارم

[ بدون نام ] شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:36 ق.ظ http://bibahar

حالا این مدت چیکار میکردی ؟ ولی خیلی بی وفایی.

Ennas سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:11 ب.ظ

سلام...ببین میگم میتونی استاد دیوانت رو به من هم معرفی کنی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد